بسم الله الرحمن الرحیم

آیه­ ی تبلیغ یکی دیگر از دلیل های ولایت حضرت امیر (علیه السلام)

«یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ مَا اُنزِلَ إلَیکَ مِن ربِّک وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِن النَّاسِ»[1]

ای رسول! آنچه را که از ناحیه­ی پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکردی بدان که رسالتت را انجام نداده­ای و خداوند تو را ـ در راه تبلیغ دین ـ از شرّ مردم حفظ می­کند.

این آیه در روز غدیرخم، نازل شد و پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ وآله) در خطبه­ ی مفصّلی که در آن روز بیان شد، علی علیه­ السلام را به عنوان جانشین بعد از خود معرّفی کرد و فرمود: «ألَستُ أولی بِکُم مِن أنفُسِکُم؟… فَمَن کُنتُ مَولاهُ علیٌّ مَولاه…» آیا من از خود شما بر شما اُولی نیستم؟ … پس هر کس که من ولی و سرپرست او هستم، علی ولی و سرپرست اوست … . بعد از آن، مردم به نوبت با علی بیعت کردند و به او تبریک می­ گفتند.

محمد بن جریر طبری در کتاب الولایۀ[2] حدیثی را از زید بن ارقم نقل می­ کند که در اواخر این حدیث از قول پیامبر اکرم (صلی ­الله­ علیه­ وآله) چنین آمده است: … ای مردم! آنچه را که به شما گفتم تکرار کنید و به آن قائل شوید، و بر علی به عنوان امیر المؤمنین سلام دهید و بگویید حمد مخصوص خدایی است که ما را به واسطه ­ی ولایت علی هدایت کرد و اگر خداوند ما را به این امر هدایت نمی­ کرد ما خود هرگز نمی­ توانستیم به این امر هدایت شویم[3]… (و بعد می­گوید:) اوّلین کسانی که با پیامبر اکرم (صلی ­الله ­علیه­  وآله) بیعت کردند ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند.

حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبری[4] در تفسیر خود می­گوید: عمر به ملاقات علی (علیه ­السلام) رفت و به او گفت: «گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب! امروز مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی!».

ابن اثیر در اُسد الغابۀ[5] نقل می­کند که عمر بن خطاب در روز غدیر خم خطاب به علی (علیه­ السلام) عرض کرد: «ای پسر ابی طالب! امروز ولی هر مؤمنی شدی!».

امام حنابله، احمد حَنبل در مُسند خود چنین نقل می­کند: عمر به ملاقات علی (علیه­ السلام) رفت و گفت: «گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب! که امروز مولای هر زن و مرد مؤمنی شدی».[6]

این بیعت و توقّف پیامبر در غدیر خُم، سه روز به طول انجامید و مردم جریان این واقعه را که در آخرین سال عمر شریف پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ وآله) و در حجَّه الوداع، صورت گرفت به گوش دوستان و آشنایان خود رساندند تا جایی که حدیث غدیر راویان بسیاری پیدا کرد و در نقل روایت از حدّ تواتر هم گذشت.

در گروه راویان خطبه­ ی غدیر، می­ توان از این افراد نام برد:

1. امیر المؤمنین علی (علیه السلام) [7]

2. صدّیقه­ ی طاهره فاطمه­ ی زهرا (سلام الله علیها) [8]

3. امام حسن مجتبی (علیه السلام) [9]

4. امام حسین (علیه السلام) [10]

5. اُم سلمۀ[11]

6. اسماء بنت عُمَیس[12]

7. جابر بن عبد الله انصاری[13]

8. ابو عبد الله سلمان فارسی[14]

9. ابو یقظان عمار بن یاسر العنسیّ[15]

10. خزیمۀ بن ثابت انصاری ذو الشهادتین[16]

11. زید بن ارقم انصاری[17]

12. طلحۀ بن عبید الله تمیمی[18]

13. زبیر بن عوام قرشی[19]

14. عمر بن خطاب[20]

15. ابوبکر بن ابی قُحافۀ[21]، و…

جایی برای انکار واقعیت نیست

با وجود تمام شواهد و قراین موجود بر ولایت و امامت علی بن ابی­طالب (علیه­ السلام) که در روز غدیرخُم به چشم می­خورد، باز هم معاندان و کسانی که هوای نفس خود را بر گفتار حق، ترجیح می­دهند به افسانه سرایی و فرار از واقعیت روی آورده­اند، تا شاید بتوانند جوابی بر وجدان خفته­ ی خود بیابند و با خاموش کردن چراغ عقل بتوانند در گمراهی دیگران هم سهیم باشند.

به راستی می­توان باور کرد، که واقعه­ ی «غدیرخُم» مربوط به جریان تقسیم غنایم جنگی باشد؟! که در جریان تقسیم غنایم جنگی، سربازان از علی ناراحت شدند و پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه وآله) برای دفاع از عملکرد علی، مردم را در غدیر خم جمع کرد و منظورش از این همه سخن، تنها این بود که بگوید: «ای مردم! از دست علی ناراحت نباشید، چرا که کار او در تقسیم غنایم هیچ اشکالی نداشت»!

به راستی می­توان باور کرد، که منظور پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه وآله) از واقعه­ی غدیر صرفاً تشویق مردم به محبّت علی (علیه السلام) بوده باشد و این جریان هیچ ربطی به مسأله­ ی ولایت و سرپرستی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نداشته باشد!

آیا گویندگان این سخن، از یاد برده ­اند که اعراب، در هیچ زمانی برای مسأله­ ی محبّت با کسی بیعت نکرده ­اند، و بیعت همواره بر امر حکومت و سرپرستی اطلاق می­شده است؟

آیا سخن عمر در تبریک، به علی (علیه السلام) را از یاد برده­اند؟

آیا از یاد برده­اند که پیامبر اکرم (صلی الله­ علیه ­وآله) فرمود: به علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهید؟ آیا امیر به معنای فرمانده نیست؟ و آیا با «محبت» ارتباطی دارد؟

نکاتی پیرامون واقعه­ی غدیر:

1. در کتاب مودَّۀ القُربی از شهاب الدّین هَمِدانی چنین آمده که عمر بن خطاب در مورد روز غدیر خُم چنین گفت: «نَصَب رسولُ الله علیَّاً عَلَماً، فقال: «مَن کُنتُ مولاهُ فَعلیٌّ مولاه، اللهمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، واخذُل مَن خَذَلَهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، اللهمَّ أنتَ شهیدی علیهم». رسول خدا (صلی­الله­علیه­وآله)، علی (علیه­السلام) را به عنوان عَلَم منصوب کرد و فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا! هر آن کس که علی را همراهی کند یاری کن، و هر که با علی دشمنی کند دشمنش بدار. خوار گردان هر کسی که او را خوار کند و یاور باش هر که را یاورش باشد. خدایا! تو خود شاهد من هستی بر این جمع.

عمر بن خطاب گفت: «به رسول خدا عرض کردم یا رسول الله! در کنارم جوانی بسیار زیبا و خوش بوی دیدم که به من گفت: «ای عمر! هر آینه رسول خدا (صلی ­الله­ علیه وآله) عقد و پیمانی را بسته که کسی جز منافق نمی­ تواند آن را زیر پا گذارد». پس پیامبر دست مرا گرفته و فرمود: «ای عمر! او از فرزندان آدم نبود بلکه جبرئیل بود که می­ خواست مطلبی را که درباره­ی علی گفتم به شما تأکید کند».[22]

2. بعد از آن که رسول خدا (صلی ­الله­ علیه­ وآله) علی (علیه ­السلام) را به عنوان خلیفه و جانشین خود مشخّص کرد، نُعمان بن حارث فهری گستاخانه نزد حضرت رفت و گفت: از طرف خدا به ما امر کردی که بگوییم؛ أشهد أن لا إله إلا الله، و أنَّکَ رسول الله پذیرفتیم. گفتی که جهاد و روزه و زکات واجب است. این را هم قبول کردیم. آنگاه به همین امور راضی نشدی تا این که این جوان را به خلافت منصوب کردی و گفتی: «هر کس که من مولای او هستم علی مولای اوست». ای رسول خدا! آیا این مطلب از جانب توست یا از جانب خداوند؟

حضرت فرمودند: به خداوندی که خدایی جز او نیست قسم می­ خورم که این مطلب از ناحیه ­ی خداوند بود.

سپس نعمان بن حارث در حالی که بر می­ گشت گفت: خدایا! اگر این مطلب از ناحیه­ ی توست بارانی از سنگ بر سر من فرو فرست! آنگاه همگان مشاهده کردند که سنگی از آسمان بر سرش افتاد و در دم جان داد و خداوند هم این آیه را نازل فرمود:

«سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ[23]».[24]

3. از سوره­ی مائده آیه­ی 67 مشخص می­شود که وجود مقدّس پیامبر اکرم (صلی ­الله علیه­ وآله) از ابلاغ این امر هراس داشت. خود آن حضرت درخطبه­ ی غدیر فرمودند: از جبرئیل خواستم که مرا از تبلیغ این امر معاف کند، چرا که می­دانم متّقین کم هستند و منافقین و حیله­­ گران زیاد شده­اند.

آری! پیامبر اکرم (صلی­ الله­ علیه­ وآله) از این خوف داشت کسانی که به طمع رسیدن به مقام و منصب به اسلام گرویده بودند و امید آن­ را داشتند که بعد از او به پست و سمتی برسند به یکباره شورش کنند و همه ­ی زحمات بیست و سه ساله­ ی او را از بین ببرند و نهال نو پای اسلام را از ریشه برکنند. از این روی خداوند متعال بعد از این که به پیامبر خود فرمان داد که امر ولایت علی (علیه السلام) را به مردم ابلاغ کند فرمود: «… واللهُ یَعصِمُکَ مِن النّاس»[25] خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد کرد.

4. سیوطی در جامع الصغیر[26] و ابن اثیر در النهایۀ[27] چنین نقل می­کنند که پیامبر اکرم (صلی الله­ علیه وآله) فرمود: «العَمائمُ تیجانُ العرب» عمامه­  ها به منزله ­ی تاج برای عربها به شمار می­روند.

پادشاهان فارس وقتی که به قدرت می­رسیدند تاج گذاری می­کردند و عربها برای تاج، بدلی جز عمامه نداشتند، از این روی در میان عرب رسم بود که عمامه را فقط بزرگان بر سر می­گذاشتند.[28]

شَبلنجی در کتاب نور الابصار[29] یکی از القاب رسول خدا (صلی­ الله­ علیه ­وآله) را «صاحبُ التّاج» شمرده است و می­گوید: علت این نامگذاری آن است که عمامه­ ها برای عرب به منزله­ ی تاج هستند.

با توجّه به این مطلب، وجود مقدّس رسول اکرم (صلی ­الله­ علیه ­وآله) در روز غدیر خم عمامه­ ای را با شکلی خاص، که نشان از عظمت و جلالت داشت بر سر علی (علیه­ السلام) گذاشت.[30]

حافظ عبد الله بن ابی شیبه، و ابو داود طی السی[31]، و ابن منیع بغوی، و ابوبکر بیهقی[32]، از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) این­گونه روایت می­کنند که حضرت فرمود: «رسول خدا (صلی ­الله­ علیه ­وآله) در روز غدیر خُم عمامه ­ای بر سرم گذاشت و ادامه ­ی آن­را به پشتم انداخت» و در جای دیگر آمده که: «یک طرف آن­را به روی شانه­ هایم انداخت» و بعد حضرت رسول (صلی­الله­علیه­وآله) فرمود: «خداوند در روز بدر و حُنین مرا با ملائکه­ای که چنین عمّامه­ای بر سر داشتند، یاری کرد» و فرمود: «عمامه، سپر و مانعی بین کفر و ایمان است».[33]

حافظ دیلمی[34] از ابن عباس نقل می­کند، هنگامی که رسول خدا (صلی­ الله­ علیه ­وآله) عمامه­ ی خود[35] را بر سر علی علیه السلام گذاشت، به او گفت: «ای علی! عمامه­ تاج عرب است».

برگرفته از کتاب شیعه در روایات اهل سنت / نوشته ی احمد نباتی.

[1] . سوره­ی مائده، آیه­ی 67.

[2] . کتاب الولایۀ، ص 214 تا 216.

[3] . «… قولوا ما قُلتُ لکم و سَلِّمُوا علی علیٍّ بإمرَۀ المؤمنین و قولوا: «الحمدُ لِله الَّذی هدانا لِهذا و ما کُنّا لِنَهتَدِی لَو لا أن هَدانا اللهُ».

[4] . تفسیر طبری، ج3، ص428.

[5] . اُسد الغابۀ، ج4، ص28. «… فقال عمرُ بنُ الخطاب: یا ابن أبی طالب أصبحتَ الیومُ ولیَّ کلِّ مؤمنٍ».

[6]. مسند احمد حنبل، ج5، ص355، ح 18011.

[7] . مسند احمد حنبل، ج1، ص246، ح 1313

[8] . جزری شافعی در کتاب اسنی المطالب، ص49 و 50.

[9] . ذهبی در کتاب الغدیر، ح 119 . شهاب الإیجی در توضیح الدلائل، ق 197.

[10] . ذهبی در کتاب الغدیر، ح 64 و حافظ عاصمی در زین الفتی.

[11] . جواهر العقدین، ورقه­ی 174 و ینابیع المودّۀ، ج1، ص38، باب4

[12] . ابن عقده از او در کتاب الولایۀ روایت کرده است.

[13] . تهذیب الکمال، ج20، ص484، رقم 4089 و تهذیب، ج7، ص296 و کفایۀ الطالب، ص61 ، باب1.

[14] . فرائد السمطین، ج1، ص315، ح250 و اَسنی المطالب، ص48.

[15] . نصر بن مزاحم در کتاب وقعۀ صفین، ص338 و فرائد السمطین، ج1، ص195، ح135 و ص315، ح250.

[16] . سمهودی در جواهر العقدین، ورقه­ی 171 و ابن اثیر در اُسد الغابۀ، ج3، ص469، رقم 3341 و جزری در اسنی المطالب، ص48.

[17] . مسند احمد حنبل ج5، ص494، ح18793 و ج5، ص502، ح18841 و سننن الکبری، ج5، ح131، ح8469.

[18] . مسعودی در مروج الذهب، ج2، ص11 و حاکم در مستدرک، ج3، ص371 و خوارزمی در مناقب، ص112 و سیوطی در جمع الجوامع و ابن حجر در تهذیب التهذیب، ج1، ص391.

[19] . حافظ ابن مغازلی در مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص27، ح39 و أسنی المطالب، ص48.

[20] . مودَّۀ القربی (المودَّۀ الخامسۀ) و ینابیع المودَّۀ، ج2، ص73، باب56 و البدایۀ و النهایۀ ابن کثیر، ج5، ص232، مستدرک علی الصحیحین، ج3، ص419 و…

[21] . شمس الدین جزری شافعی در اسنی المطالب، ص48.

[22] ـ قال عمر بن خطال: (قلتُ) یا رسول الله، و کان فی جنبی شابٌّ حسن الوجه طیِّب الریح، قال: «یا عمر لَقَد عَقَد رسول الله عقداً لا یَحِلُّه إلاّ منافق». فأخَذَ رسول الله صلی­الله­علیه­وآله بیدی فقال: «یا عمر إنَّهُ لیس مِن وُلد آدم، لکنَّه جبرئیل أرادَ أن یؤکِّدَ عَلَیکُم ما قُلتُه فی علیٍّ». این مطلب را شیخ قندوزی حنفی در کتاب ینابیع المودَّۀ صفحه­ی 249 ذکر کرده است.

[23] . سوره­ی معارج، آیات 1ـ3.

[24] . ابوبکر نّقاش موصلی در تفسیر خود شفاء الصدور و ابو اسحاق ثعلبی نیسابوری در تفسیر الکشف و البیان، ورقه­ی 234 و حاکم ابوالقاسم حَسَکانی در شواهد التنزیل، ج2، ص383، رقم1033 و قُرطُبی در تفسیر خود در ذیل آیه­ی مذکور و سبط ابن جوزی در تذکرۀ الخواص، ص30 و شیخ ابراهیم بن عبد الله الیمنی اوصابی الشافعی در کتاب الإکتفاء فی فضل الأربعۀ من الخلفاء و شیخ الإسلام حموئی در کتاب فرائد السمطین باب پانزدهم، ج1، ص82، ح53.

[25] . سوره­ی مائده، آیه­ی 67.

در واقعه­ی غدیر، منافقین زیادی در کمین نشسته بودند تا در فرصت مناسب به مطامع دنیایی و امیال نفسانی خود برسند. عدّه­ای از آنها با محافظه کاری خود نمی­خواستند نقاب از چهره­ی خود کنار زنند، به همین جهت سکوت کرده و لب به اعتراض نگشادند. نُعمان بن حارث فهری ـ که در مطلب دوم بحث، از او یاد شد ـ از آن دسته منافقینی بود که دیگر نتوانست طاقت بیاورد و نفاق و کینه­ی خود نسبت به خاندان پیامبر اکرم صلی­الله­علیه­وآله را در دل کتمان کند. به همین جهت صریحا نسبت به این تصمیم پیامبر صلی­الله­علیه­وآله موضع گیری کرد. رفتار نُعمان می­توانست جرقه­ای برای روشن کردن آتش فتنه در میان مسلمانان، و جسور شدن دیگر منافقین و سست ایمانها باشد، اما خدای سبحان به مقتضای وعده­ی «و الله یَعصِمُکَ مِن النّاس» که به پیامبر خود داده بود با عذاب خود فتنه­ی او را در جا خاموش کرد تا دیگر منافقین حساب کار دستشان بیاید و از شورش و فتنه صرف نظر کنند.

[26] . الجامع الصغیر، ج2، ص193، ح5723.

[27] . النهایۀ فی غریب الحدیث و الأثر، ج1، ص199.

[28] . تاج العروس، ج2، ص12 و ج8، ص410.

[29] . نور الإبصار، ص58.

[30] . السمط المجید، ص99 و کنز العمال، ج15، ص483 و حافظ دیلمی در الفردوس، ج3، ص87، ح4246 و ابن اثیر در النهایۀ، ج2، ص160 (ج2، ص345) و حافظ ابونعیم در معرفۀ الصحابۀ، ج1، ص301 و محب الدّین طبری در ریاض النضرۀ، ج3، ص170.

[31] . مسند ابی داود الطیالسی، ص23، ح154.

[32] . کنز العمال، ج15، ص482، ح41911.

[33] . «عَمَّمَنی رَسُولُ اللهِ صلی­الله­علیه­وآله یَومَ غَدیرخُم بِعَمَامَۀٍ، فَسَدَلَها خَلفی» و فی لفظ:«فَسَدَلَ طَرفَهَا عَلی مِنکَبِی». ثم قال: «إنَّ اللهَ أمَدَّنِی یَومَ بَدرٍ وَ حُنَینٍ بِمَلائِکَۀٍ یَعتَمُّونَ هِذِِهِ العِمامۀَ». و قال: «إنَّ العِمامۀَ حاجِزَۀٌ بَینَ الکُفرِ وَ الإیمانِ».

[34] . الفردوس بمأثور الخطاب، ج3، ص87، ح4246.

[35] . عمّامه­ی حضرت «سحاب» نام داشت.

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا